یوسف گمگشته بازآید
به کنعان غم مخور
ای دل غمدیده حالت به شود دل بد مکن
گر بهار عمر باشد باز بر تخت چمن
دور گردون گر دو روزی بر مراد ما نرفت
هان مشو نومید چون واقف نهای از سر غیب
ای دل ار سیل فنا بنیاد هستی برکند
در بیابان گر به شوق کعبه خواهی زد قدم
گر چه منزل بس خطرناک است و مقصد بس بعید |
| کلبه احزان شود روزی
گلستان غم مخور
وین سر شوریده بازآید به سامان غم مخور
چتر گل در سر کشی ای مرغ خوشخوان غم مخور
دایما یک سان نباشد حال دوران غم مخور
باشد اندر پرده بازیهای پنهان غم مخور
چون تو را نوح است کشتیبان ز طوفان غم مخور
سرزنشها گر کند خار مغیلان غم مخور
هیچ راهی نیست کان را نیست پایان غم مخور |
<a href="http://www.sweetim.com/s.asp?im=gen&lpver=3&ref=11" target="_blank"><img src="http://cdn.content.sweetim.com/sim/cpie/emoticons/00020239.gif" border="0" title="Click to get more." ></a>